بمناسبت اول مهر يه خاطره

لازم به توضيح مي دانم كه خوزستان تا ابانماه هواش گرمه ودوماه كه از مدرسه بگذره بازهم به اب سرد نياز هست
اون موقع اب سرد كن نبود وهر كس قمقمه اي داشت برا خودش. كه زود هم ابش تموم مي شد.
از قضا يه روز مدرسه اب نداشت خونه ما هم نزديك مدرسه بود به بچه گفتم قمقمه هاتون و بدين ببرم خونه اب بيارم براتون اونها هم قبول كردن .بيچاره نمي دانستند كه چه برنامه دارم براشون
قمقه ها رو گرفتم امدم خونه پر كردم اب داخلش هم فلفل پودري قرمز ريختم
برگشتم مدرسه و قمقه ها را به بچه ها دادم اونها هم چه كيف مي كردن از شدت تشنگي اونها هم شروع كردن به خوردن اب چشمتون روز بد نبينه
بچه ها همه اتيش گرفتن دهان بچه ها اتيش گرفت ابي هم نبود كه دهانشونو ابي بزنن
با داد بچه ها اقاناظم امد . ودست اشاره بچه ها به سمت من بود.سعيد بيا دفتر ديگه مي دونستم كه بايد كتكو بخورم
يادش بخير