چون می کنند با غم بی هم زبانیم؟

عكس غروب روز سه شنبه5/6/92زيبا كنار
گوش زمین به ناله من نیست آشنا
من طائر شکسته پر آسمانیم
گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند
چون می کنند با غم بی هم زبانیم؟
گفتی که آتشم بنشانی ولی چه سود
برخواستی که بر سر آتش نشانیم
شمعم گریست، زار، به بالین، که شهریار
من نیز چون تو همدم سوز نهانیم
سنند ج عصر روز چهار شنبه در راه باز گشت به همدان
+ نوشته شده در چهارشنبه ششم شهریور ۱۳۹۲ ساعت ۸:۹ ب.ظ توسط
|