و حقیقت لاغرک میشی که قربانی ست.

وای بر ما ،با چنین کج داوری هامان!
مطلق و تمثال نیکی را
وای ازین بد باوری هامان!
مهر اهریمن چرا آخر
بر اهورا آفرین حاجات یزدانی ست؟
گر نکو بینی،همین گمراهی منفور،در معنی،
با دگر سان لفظ و دیگر صورت بغرنج،
چهره ای از ساده تر حاجات انسانی ست.
راستی که وای بر ما مردم نفرین شده ی کج بین
این چه بنیاد بد است آخر،چه ویرانی ست؟
تو به فریادم رس،ای مزدشت!
این_نمی دانم_ چه نادانی ست؟
هر کجا بد می روم،بی راه می گویم،بگوییدم.
به درستی آنچه من در این شکسته آینه ی ایام می بینم
خواب خرگوش و طلسم وحشت و غرقاب حیرانی ست.
ما غلامان و کنیزانیم،در این معبد افسون.
و دروغین و دروغان را خریداران.
ما بت افسانه را،با گوش فربه مان پرستاران،
و حقیقت لاغرک میشی که قربانی ست.
+ نوشته شده در یکشنبه هفدهم شهریور ۱۳۹۲ ساعت ۹:۴۳ ق.ظ توسط