وای بر ما ،با چنین کج داوری هامان!

مطلق و تمثال نیکی را

وای ازین بد باوری هامان!

مهر اهریمن چرا آخر

بر اهورا آفرین حاجات یزدانی ست؟

گر نکو بینی،همین گمراهی منفور،در معنی،

با دگر سان لفظ و دیگر صورت بغرنج،

چهره ای از ساده تر حاجات انسانی ست.

راستی که وای بر ما مردم نفرین شده ی کج بین

این چه بنیاد بد است آخر،چه ویرانی ست؟

تو به فریادم رس،ای مزدشت!

این_نمی دانم_ چه نادانی ست؟

هر کجا بد می روم،بی راه می گویم،بگوییدم.

به درستی آنچه من در این شکسته آینه ی ایام می بینم

خواب خرگوش و طلسم وحشت و غرقاب حیرانی ست.

ما غلامان و کنیزانیم،در این معبد افسون.

و دروغین و دروغان را خریداران.

ما بت افسانه را،با گوش فربه مان پرستاران،

و حقیقت لاغرک میشی که قربانی ست.