پشت سر مسافر آب ریختن- حتما بسیاری از ما ایرانیان این سنت را تا کنون یا مشاهده نمودیم و یا خود بجا آوردیم. رسمی زیبا که بسیاری از ایرانیان با شدت بیشتری در گذشته و امروزه کمرنگ تر برگزار می نمایند. براستی فلسفه پشت سر مسافر آب ریختن چیست؟ این عمل دارای چندین کارکرد و اهمیت جامعه شناختی می باشد از جمله اینکه:

1. به مسافر آرامش می دهد و ریختن آب پشت سر مسافر از سوی بدرقه کنندگان موجب احساس صمیمیت بیشتر و افزایش همبستگی اجتماعی می شود.

2. انجام این عمل بواسطه اینکه دانش عامیانه است موجب می شود تا با ریختن آب پشت سر مسافر، بدرقه کنندگان اطمینان حاصل کنند که مسافرشان بر می گردد.

3. ریختن آب پشت سر مسافر از جنبه باستان شناس ریشه در تقدس آب در ایران باستان دارد که در غالب این سنت متجلی شده است.

4. موجب افزایش اعتماد به نفس مسافر خواهد شد.

آنچه در متون مختلف در مورد فلسفه پشت سر مسافر آب ریختن در ایران آمده اینکه :هرمزان در سمت فرمانداری خوزستان( در زمان یزدگرد سوم: آخرین شاه ساسانی) انجام وظیفه می‌کرد. هرمزان که یکی از فرمانداران جنگ قادسیّه بود. بعد از نبردی در شهر شوشتر و زمانی که هرمزان در نتیجه خیانت یک نفر با وضعی ناامید کننده روبرو شد، نخست در قلعه‌ای پناه گرفت و به ابوموسی اشعری، فرمانده مسلمانان آگاهی داد که هر گاه او را امان دهد، خود را تسلیم وی خواهد کرد. ابوموسی اشعری نیز موافقت کرد از کشتن او بگذرد و ویرا به مدینه نزد عمربن الخطاب بفرستد تا خلیفه درباره او تصمیم بگیرد.

پس از اینکه اعراب هرمزان را وارد مدینه کردند، … لباس رسمی هرمزان را که ردائی از دیبای زربفت بود که اعراب تا آن زمان به چشم ندیده بودند، به او پوشاندند و تاج جواهرنشان او را که «آذین» نام داشت بر سرش گذاشتند و وی را به مسجدی که عمر در آن خفته بود، بردند تا عمر تکلیف هرمزان را تعیین سازد. عمر در گوشه‌ای از مسجد خفته و تازیانه‌ای زیر سر خود گذاشته بود...… سپس عمر از خواب برخاست. عمر نخست کمی با هرمزان گفتگو کرد و سپس فرمان داد، او را بکشند.

هرمزان درخواست کرد پیش از کشته شدن به او کمی آب آشامیدنی بدهند. عمر با درخواست هرمزان موافقت کرد و هنگامی که ظرف آب را به دست هرمزان دادند، او در آشامیدن آب درنگ کرد. عمر سبب این کار را پرسش نمود. هرمزان پاسخ داد، بیم دارد، در هنگام نوشیدن آب، او را بکشند. عمر قول داد تا آن آب را ننوشد، کشته نخواهد شد.

پس از اینکه هرمزان از عمر این قول را گرفت، کیاست به خرج داد و در اقدامی زیرکانه و هوشمندانه آب در دستش را با کاسه آن بر زمین انداخت و آن آب روی زمین ریخت. عمر هم که دید مغلوب هوش و فراست و نکته سنجی و کیاست و سیاست ایرانیان شده  به قول خود وفا کرد و از کشتن او درگذشت. این باعث بوجود آمدن فلسفه ای شد که با ریختن آب بر زمین، یعنی زندگی دوباره به شخصی داده می شود تا مسافر برود و سالم بماند