سایه و روشن آن زلف سمن پوش ببین

گر به سردی نگرد سوی تو افسرده مشو

سردی عشوه مبین گرمی آغوش ببین

سخن تلخ ندیدم که بگوید ور گفت

سخن تلخ رها کن لب پر نوش ببین