طواف حاجیان دارم بگرد یار می گردم

نه اخلاق سگان دارم نه بر مردار می گردم

مثال باغبانانم نهاده بیل بر گردن

برای خوشه خرما به گرد خار می گردم

ندارم غصه دانه اگر چه گرد این خانه

فرورفته به اندیشه چو بوتیمار می گردم

رفیق خضرم و هر دم قدوم خضر را جویان

قدم برجا و سرگردان که چون پرگار می گردم

نمی‌دانی که رنجورم که جالینوس می جویم

نمی‌بینی که مخمورم که بر خمار می گردم

مرا زین مردمان مشمر خیالی دان که می گردد

خیال ار نیستم ای جان چه بر اسرار می گردم

بهانه کرده‌ام نان را ولیکن مست خبازم

نه بر دینار می گردم که بر دیدار می گردم

هر آن نقشی که پیش آید در او نقاش می بینم

برای عشق لیلی دان که مجنون وار می گردم

نیم پروانه آتش که پر و بال خود سوزم

منم پروانه سلطان که بر انوار می گردم