بنده ان معصيتم كه مرا به عذر اورد
درختان کنار ۱۳۹۲
سعدی، در حکایتی این گونه از خویش نقل می کند که:
به خاطرم هست که در دوران کودکی، بسیار عبادت می کردم و شب را با عبادت به سر می آوردم و در زهد و پرهیز، کوشا بودم. یک شب در محضر پدرم نشسته بودم و همه شب را بیدار بوده و قرآن می خواندم، ولی گروهی در کنار ما خوابیده بودند و حتی بامداد برای نماز صبح برنخاستند.
به پدرم گفتم: «از این خفتگان، یک نفر برنخاست تا دو رکعت نماز به جای آورد. به گونه ای در خواب غفلت فرو رفته اند که گویی نخوابیده اند، بلکه مرده اند».
پدرم به من گفت: «عزیزم! تو نیز اگر در خواب بودی تا به صبح، بهتر از آن بود که زبان به نکوهش مردم بگشایی و به غیبت و عیب جویی آنها بپردازی».
این حکایت زیبای سعدی گویای احوال آن دسته از انسان هایی است که چون توفیق کارهای نیک و انجام دادن عبادت ها نصیبشان شده است، گرفتار خودبینی شده اند و به سبب غرورشان، زبان به طعن و اعتراض و بی حرمتی دیگران می گشایند. غافل از آنکه عجب و غرور، صفت رذیله ای است که دوری از درگاه خداوند و بی اعتباری، فرجام ناخوشایند آن است. از امام صادق علیه السلام پرسیدند: «کدام معصیت، بنده را به حق می رساند و کدام طاعت، بنده را از حق دور می گرداند؟» فرمود: «طاعتی که عجب و غرور آورد، موجب دوری از خداست و معصیتی که از آن پشیمانی و شرمندگی روی دهد، سبب قرب به خداوند است».
و از حافظ، سروده ای زیبا در این باره برجاست:
زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه | رند از سر نیاز به دارالسلام رفت |
سمعانی هم در روح الارواح می گوید:
ابلیس به طاعت خود مغرور گشت، گفت: طاعت کردم! ندا آمد که لعنت کردم. چون آدم گناه کرد، [اما به گناه اعتراف کرده و] گفت: بار خدایا بد کردم! ندا آمد که عفو کردم. به جهانیان نمودند که معصیت با عذر به از طاعتِ با عجب.
بنابراین، خطر غرور، جدی و نگران کننده است و از صفت های ناپسند شیطانی به شمار می آید که همواره اهل بیت علیهم السلام پیروانشان را از آلوده شدن به آن برحذر داشته اند.
در پایان سخن، مناسب است حکایتی را که از زبان امام صادق علیه السلام نقل شده است، ذکر کنیم:
آن حضرت می فرماید:عالمی نزد عابدی رفت و به او گفت: نماز خواندنت چگونه و در چه حد است؟ عابد گفت: آیا از کسی همانند من، از نمازش می پرسند؟! در صورتی که من سال های طولانی است که مشغول عبادت هستم.
عالم گفت: گریه کردنت چگونه است؟ گفت: چنان می گریم که اشک هایم روان می شود [اصلاً شکی در گریه های من نداشته باش]. عالم گفت: همانا اگر خنده کنی و ترسان باشی، بهتر است از اینکه گریه کنی و به خود ببالی. هر که به خودش ببالد، چیزی از عملش پذیرفته نمی شود.
و چه نیکو گفته است سعدی شیرازی:
نبیند مدعی جز خویشتن را | که دارد پرده پندار در پیش |
گرت چشم خدابینی ببخشند | نبینی هیچ کس عاجزتر از خویش |