نداند رسم یاری بی وفا یاری که من دارم
نداند رسم یاری بی وفا یاری که من دارم
به آزار دلم کوشد دل زاری که من دارم
وگر دل را به صد خواری رهانم از گرفتاری
دلازاری دگر جوید ، دل آزاری که من دارم
به خاک من نیفتد ، سایه سرو بلند او
ببین کوتاهی بخت نگون ساری که من دارم
گهی خاری کشم از پا ، گهی دستی زنم بر سر
به کوی دل فریبان ، این بود کاری که من دارم
دل رنجور من از سینه ، هر دم می رود سویی
ز بستر می گریزد طفل بیماری که من دارم
ز پند همنشین ، درد جگر سوزم فزون تر شد
هلاکم می کند آخر ، پرستاری که من دارم
رهی ، آن مه به سوی من به چشم دیگران بیند
نداند قیمت یوسف ، خریداری که من دارم
+ نوشته شده در یکشنبه هشتم اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت ۳:۳ ب.ظ توسط
|